غنچه صبح
تو همچو غنچه صبحي و من هواي بهارم - تو شادمانه بخندي چو من ز غصّه ببارم
من از نژاد نيازم ، تو از قبيله نازي - به غير كبر و غرور از تو انتظار ندارم
بهار اگر كه ببيند رخت ز شرم بميرد - بهشت روي زميني نظر به سوي تو دارم
ببين ز موي سپيدم عبور حسرت و غم را - ز كاروان حوادث به سر نشسته غبارم
كه گويدت كه سفر كن؟ زعهد بسته گذر كن - از اين دو نكته حذر كن كه من چنين نگذارم
مرا قرار مفرما كه من قرار ندارم - كتاب صبر مخوانم كه تاب صبر نيارم
درخت بي برو بارم نشيني ار به كنارم - چه بارها كه كه ببندم چه برگها كه بيارم
غزال عمر و اميدي زبند من چه رميدي؟ - چو نيستي تو نگارم غزل چگونه نگارم؟
بلم نشين غريبم اسير فتنه ي طوفان - شبي شكسته ي جان را به ساحلي بسپارم
چو گل ز خاك برايم به بوي ديدن رويت - اگر به فاتحه آيي دمي كنار مزارم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: